کورش خراسانی | شهرآرانیوز - سید رضا قزوینی غرابی متولد سال ۱۳۶۲ در مشهد از پدری عراقی و مادری ایرانی است. این طور مینماید که دورگه بودن او تعلق خاطرش را به هر دو کشور سبب شده است. همچنین قزوینی تحلیلگر مسائل عراق و غرب آسیاست و پیگیر رخدادهای معاصر در این منطقه. اینها به اضافه تسلطش به دو زبان فارسی و عربی از انگیزههای ترجمه رمانی به نام «بهار» درباره حضور و جنایتهای داعش در عراق بوده است. رمان نام برده نخستین کتاب چاپخش شده این مترجم است اگرچه به عنوان تحلیلگر مسائل منطقه و عضو انجمن روزنامه نگاران عراق، مقالاتی در رسانههای بغداد، بیروت، لندن و ... انتشار داده است. گفت وگویی که در ادامه میآید، درباره کتابش صورت گرفته که سال گذشته در نشر ستارهها به چاپ رسیده است.
عامر حمیو در مقدمه رمان «بهار» اذعان میکند که این نخستین روایت داستانی اوست. چه شد که سراغ ترجمه رمانی از یک نویسنده تازه کار رفتید؟
ببینید، طبعا این اثر نخستین کار نویسنده اش بوده، ولی زمانی که من این روایت را برای ترجمه انتخاب کردم، مدتها از نگارش آن گذشته بود و فکر میکنم حمیو تا آن زمان دست کم سه اثر را انتشار داده بود. نکته دوم اینکه به هر حال روایت «بهار» که ایشان نوشته، از جهاتی روایت منحصربه فردی است. بالأخره موضوع آن داعش است که نه فقط برای شهروندان عراقی یا سوری بلکه حتی برای مخاطبان و شهروندان ایرانی هم یک موضوع جذاب و جالب توجه است. در حقیقت، مخاطب با یک گروه تروریستی سر و کار دارد که روایتهای خیلی متعددی از آن در فضای رسانهای موجود است و خاطرات متعددی از افرادی که با آنها (داعش) دیدار داشته اند و در محدوده آنها وارد شده اند. منتها کتابی با این موضوع نداشتیم که از یک نویسنده عراقی و به صورت رمان و به زبان فارسی باشد. این اثر را میتوان اولین اثر روایی از یک نویسنده عراقی دانست که اطلاعات زیادی درباره داعش و همچنین اقلیت ایزدی دارد که اتفاقا یکی از محورهای اصلی این روایت است. همین امر هم کتاب را کتاب جذابی کرده. من به دنبال برگرداندن اثری درباره داعش به فارسی بودم و حتی به ناشر این ترجمه هم کتاب دیگری را پیشنهاد داده بودم، اما پس از جست وجوی دوباره، به این نتیجه رسیدم که «بهار» میتواند کتاب مناسب تری باشد به خصوص به این دلیل که با تمجید جامعه ایزدیهای عراق هم روبه رو شده بود.
نویسنده در این رمان سه دختر از سه مذهب را در کنار هم قرار داده است. خود او چه مذهبی دارد و اهل کدام شهر عراق است؟
ایشان یک مسلمان شیعه است از اهالی شهر قاسم استان بابل در جنوب بغداد.
بنا به گفته خود شما و برخی قراین دیگر، بخشهایی از رمان که حاوی تعرض خشونت بار اعضای داعش به قربانیان است، در ترجمه فارسی حذف شده است. این حذفیات -که ظاهرا زیاد هم بوده- چه حجمی از رمان را شامل میشود؟
حجم بالایی نبوده و درحقیقت حذفیات مؤثری هم در روند کلی داستان نبوده است، هرچند باید به این نکته اشاره کنم که طبعا فضای موجود در حوزه نشر عراق با فضای موجود در نشر ایران تا حدودی متفاوت است. به هر حال، خطوط قرمز شاید در ایران مقداری پررنگتر از عراق باشد؛ لذا به خواست ناشر، صحنههایی که متعلق به تجاوزهای جنسی و آزار و اذیت شخصیتهای داستان به دست داعش بود، حذف شد، چون نویسنده کتاب با نگاه باریک و جزئی بینی که در روایت داستان دارد، تلاش کرده است برخی از این صحنهها را هم مانند سایر بخشهای کتاب با جزئیات روایت کند.
آیا اینکه حذفیات ترجمه فارسی لطمه چندانی به اثر نزده، به تازه کار بودن نویسنده برنمی گردد که رمان اولش آن قدر زوائد داشته که حذف بخش شایان توجهی از آن آسیبی به رمان وارد نساخته است؟
نه، آنچه حذف شده زوائد نبود. جزئیاتی بوده که شاید در هر اثر داستانی دیگر هم امکان وجودش باشد. به هر حال، قطعا یک ضلع از اضلاع داعش و رفتارها و جنایاتش موضوع تعدی به زنان و دختران بوده؛ لذا هرجا درباره داعش صحبت میشود لاجرم بخشی از ماجرا به این مسئله بازمی گردد. از طرفی، خود من تلاش کردم به نحوی ظریف این نکات را حذف کنم، به شکلی که لطمهای به اصل ماجرا و داستان نخورد و تغییراتی خیلی جزئی در واژهها یا جزئیات دادم. طبعا ویراستار کتاب هم که آقای سعید تشکری بوده، آن بخشهایی را که خود من حذف یا بازنگری و اصلاح کردم، یک مرحله پس از من بازبینی کرده است.
سعید تشکری تا چه اندازه دیدگاههای خود را به عنوان رمان نویس در بازبینی یا بازنویسی این اثر دخیل کرده و اساسا تغییرات ترجمه شما از دید فنی یا نگارشی (برای ارائه زبانی داستانی) چگونه بوده است؟
من قبل از پایان ترجمه، جلسهای با آقای تشکری داشتم و با هم راجع به این کتاب و فضای داستان نویسی و ادبیات روایی در عراق گفتگو کردیم. نکاتی را من اشاره کردم و ایشان هم شنید و از آنجا که یکی از نویسندگان خوب ایرانی است، نقطه نظرات خوبی را مطرح کرد و به بعضی از تفاوتها در نوع نگاه نویسندگان عرب و نویسندگان ایرانی اشاراتی داشت. بعد از اینکه یکی از دوستان من، آقای احمد عبدا... زاده مهنه، کتاب را به لحاظ نگارشی ویرایش کرد، زحمت بازبینی فنی آن را آقای تشکری کشید و خب به هرحال برای یکسان سازی ترجمه و نزدیک کردن فضای رمان یا استعارههای آن، ایشان نقطه نظراتی داشت که اعمال کرد. بااین حال درمجموع تغییرات چندان نبود و دوستان به ترجمه من وفادار بودند.
حمیو در نخستین رمان خود داستانی روان عرضه کرده که خواننده به راحتی آن را میخواند. آیا پیش از انتشار کار در سوریه، نویسندگان و منتقدان آن را خوانده اند و نویسنده رمان «بهار» از مشاوره متخصصان ادبیات داستانی بهره برده است؟
من حقیقتا در این باره اطلاعی ندارم، اما این روان و راحت خوان بودن اثر که به آن اشاره کردید، به برخی عوامل بستگی دارد. شاید بخشی از آن به این برمی گردد که موضوع داعش موضوعی کاملا قابل لمس است برای نویسندگان عراقی و بسیاری از مردم عراق که متحمل دردها و مصائب و رنجهای زیادی از حضور تروریستها به ویژه تروریستهای داعشی در عراق شدند. نویسندگان عراقی با آن فضا آشنا هستند و اساسا هم این اتفاقات و مسائل در یک بازه زمانی معاصر و مقارن رخ داده؛ لذا نویسنده کاملا آن را درک و لمس کرده است. حتی آن طور که خود آقای حمیو به من گفت، در حومه شهر ایشان اردوگاهی برای آوارههایی از مناطق اطراف موصل که برخی ایزدی بودند دایر شده بوده و ایشان از نزدیک با آن افراد دیدار کرده و خود همین موضوع باعث آشنایی بیشتر نویسنده با فرهنگ و آداب و رسوم و نگاه ایزدیها شده است. از طرفی خود من به عنوان مترجم هم به هر حال عراقی ام و با فضای موجود در عراق مانند نویسنده کتاب آشنایی کامل دارم و نیز با تسلطم به زبان فارسی توانسته ام آنچه نویسنده با قلم خود نوشته با یک ادبیات فاخر فارسی بومی سازی کنم.
بخشی از داستان که به قتل آمال، دختر شیعه، میپردازد در کشورهای عربی که کتاب در آن پخش شده، حساسیتی برنینگیخته است؟
بعید میدانم، چون همین الان که با شما صحبت میکنم انتشارات انسان در مصر چاپ چهارم آن را انجام داده و چند روز پیش محموله نسخههای این چاپ به عراق ارسال شده است. قطعا اگر واکنشهای منفیای به وجود آمده بود، ناشر در مصر و حتی در سوریه که به هر حال مردمش مذهبی متفاوت از مذهب نویسنده عراقی ما دارند شاید آن را منتشر نمیکرد. موضوعی که گفتید خیلی طبیعی است. شما در کتاب شاهد بافت فرهنگی متنوعی هستید و هریک از آن سه دختر خیلی راحت عقاید مذهبی خود را در یک فضای کاملا معتدل و میانه و بدون تعصب بیان میکند، شاید به آن افتخار میکند و در عین حال خود را عراقی میداند. آنها دوست همدیگر و در مصائب و همه رنجهایی که اتفاق افتاد در کنار هم بودند. آمال، دختر شیعی، عقیده خود را ابراز میکند و ویویان، دختر مسیحی، هم همین طور و بهار هم که ایزدی است و در جای جای کتاب میبینیم دیدگاههای ایزدیها مطرح میشود، بدون آنکه شاهد کوچکترین تنشی در رابطه بین این سه شخصیت داستان باشیم. اساسا موضوع کتاب هم موضوعی مذهبی نیست که بخواهد حساسیت برانگیز باشد.
گویا نویسنده آگاهی درخوری درباره فرهنگ و مناسبات و آیینهای ایزدیها دارد و آن را در نگارش داستانش به کار گرفته. کتاب در صفحاتی همچون متنی دانشنامه ای، با دقت جزئیاتی درباره باورهای این طایفه بیان میکند. آوردن این اطلاعات را در یک متن داستانی چقدر ضرور میدانید؟
بازخوردی که خود من بابت این حجم از اطلاعات نویسنده در رمان «بهار» درباره باور و فرهنگ ایزدیها دریافت کردم، مثبت بوده است. ببینید، اولا نویسنده تلاش کرده اطلاعاتی مکفی و لازم درباره ایزدیهای عراق به عنوان اقلیتی که همیشه خاموش و ساکت بوده اند و از دهههای گذشته تاکنون مورد ستم قرار گرفته اند ارائه کند و سعیش بر این بوده که این اطلاعات درست باشد. بخشی از آن را از آوارگان ایزدی به دست آورده و بخشی را هم بر اساس ارتباطاتش با ایزدیهای دیگر که کتابها و منابعی مانند متون مقدسشان برایش ارسال کرده اند. من فکر میکنم توجه نویسنده به جزئیات باعث ملال و خستگی مخاطب نمیشود و اتفاقا شاید به این دلیل که اساسا باورها و فرهنگ ایزدیها برای مخاطب به ویژه مخاطب ایرانی کاملا ناشناخته است -و حتی برای بسیاری از مخاطبان عراقی هم کمتر شناخته شده است- این توجه به جزئیات اگر در حد ضرورت باشد و به اصطلاح ماجرا شور نشود، لازم و مفید است.
فکر میکنید پایان خوش داستان به قصد تعدیل و تلطیف اثر، با توجه به بخشهای تکان دهنده آن، برایش ترتیب داده شده یا اینکه سوژههای واقعیای که نویسنده در جهان بیرون از داستان به عنوان منبع خود دیده یا درباره آن مطالعه کرده، او را برآن داشته است که چنین پایانهای بر داستانش بنویسد؟
مخاطب و شهروند عراقی از چند دهه قبل، انواع و اقسام خشونتها و جنگها را تجربه کرده است. اشغال کویت، چند مرحله حملات آمریکا، تحریم اقتصادی سخت و گسترده علیه مردم این کشور، بعد از آن دوباره ماجرای اشغال عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی و سپس حضور تروریستها و القاعده و گروههای مختلف و بعد هم داعش، یک فضای به شدت مضطرب و پرتنش را در ذهن و اندیشه مخاطب و شهروند عراقی قرار داد. این شهروند و مخاطب به امید نیاز دارد، به اینکه خبرهای خوب بشنود و اتفاقات خوب برایش بیفتد؛ لذا من معتقدم نویسنده عامدانه چنین پایانی را برای رمان خود در نظر گرفته تا در شرایطی که مخاطبان عراقی امکان تحمل دیدن صحنههای بیشتری از فجایع و جنایتها و نابهنجاریهایی را ندارند که گروههای تروریستی ایجاد میکنند، یک فضای خوب و امیدوارکننده را برای مخاطب عراقی ترسیم کند.
در پی شکست داعش در عراق ظاهرا ادبیات داستانی این کشور توجه ویژهای به دوران تسلط تکفیریها نشان داده. این استقبال در میان نویسندگان مطرح عراقی نیز بوده است؟ در نویسندگان برجسته دیگر کشورهای عرب زبان چطور؟
بله، به هر حال ظهور داعش یکی از پدیدههای بسیار مهم و مؤثر در حوزههای سیاسی، امنیتی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در دوران معاصر تلقی میشود و طبیعتا ظهور چنین پدیدهای میتواند در حوزههای متعدد اثرگذار باشد. یکی از این حوزههای اثرگذاری ادبیات داستانی است که حضور مستقیم داعش در عراق و سوریه و لمس این پدیده نحس و شوم توسط عراقیها و سوریها و نویسندگان این کشورها را به عنوان یک دغدغه مورد توجه قرار داده است. ذهن نویسندگان درگیر این ماجرا شده و ژانر جدیدی در ادبیات داستانی این کشورها به وجود آمده است. ما نه فقط در عراق و سوریه که در حوزه دیگر کشورهای عربی نیز شاهد نگارش کتابهایی از این دست بوده ایم، مثل کتاب «ایام داعش» از محمود عوّاض، نویسنده مصری، یا آنچه بعضی نویسندههای برجسته عراقی نوشته اند.
بخشی از کتاب:
ماشین به طرف پل پنجم پیچید تا از دجله عبور کند. تصویر جسدهای شناور در رود، بار دیگر در ذهن بهار جان گرفت. رودخانه آرام و پرآب بود. بهار فکر کرد حتما جسدهای متراکم کنار ستونهای یکی از پلهای موصل، مسیر آب را بسته است. کاکاییها بالای جنازهها در پرواز بودند...